«چرا؟»
ما در عصر ترجمه و تقلید بسر میبریم. کسی "متفکرتر" دانسته میشود که "مترجمتر" است. جرئت "اجتهاد در برابر غرب"، دوباره بتدریج از ما سلب میشود. ما اجازه نخواهیم داشت که در عرض فرهنگ "ترجمه"، بیندیشیم. محکوم شدهایم که در طول آن بیندیشیم. اما آیا "تمدنسازی" بدون برخورد انتقادی با "تفکر ترجمهای" و با زبان مبدء (غرب)، امکان دارد؟!
امروز "ترجمه"، در علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق و حتی ادبیات و الهیات، "تابو"های بسیاری تراشیده است که حتی نگاه انتقادی به آنان، جزء محرمات عصر جدید درآمده است. یک رفرنس معنعن (با سلسلة سندی هر چه غربیتر)، کار هزار اندیشة اجتهادی را میکند. هم اعتباری، بیش دارد و هم خلل برنمیدارد زیرا "استاد فرموده"1 را نمیتوان به زیر مهمیز سؤال کشید!!
تألیفات جامعهشناسان، متألهان، متکلمان و حقوقدانان و فیلسوفان سیاسی غرب، در اینجا بدل به متون مقدس شدهاند. بسیاری از رجال ما و محافل آکادمیک شرق، فکرکردن را کنار گذاردهاند. زیرا ترجمه (اغلب با ارجاع و در سایر موارد، بدون رفرنس)، ما را از زحمت تفکر، راحت کرده است.
"تحجر جدید"، همانا "تجدد" است که به اندازة تحجر قدیم یا بیشتر، راه "اجتهاد" را سد کرده است. اگر تحجر قدیم، راه را بر "اجتهاد" نمیبست، تجدد، میدان نمییافت. و امروز که میدان یافته، تفکر انتقادی و "اجتهاد در برابر غرب"، کاری بس خطرناک و در معرض توهین و فشار میباشد.
نوگرایی (براساس آنچه غرب، "نو" میخواند)، چنان حالت ارتدوکسی و جمود بخود گرفته است که رابطة ما (برخی از ما) با "روند ترجمه"، از رابطة "معلم - شاگرد" نیز تنزل کرده و به رابطة "مرشد - مرید"، بدل شده است. حتی انسانهای با استعداد که قادر به جریان دادن "گفتمان"های جدید در محافل روشنفکری ما میشوند، همة استعداد خود را در "تقلید" (هر چه شبیهتر با نسخة اصل) مصروف میدارند و خطوط قرمز! را قرمزتر میکنند.
کمیتههای نظارتی بداخلاق، تنگچشم و خودجوشی! تشکیل شده است که با غربالی ریز بافت، همة آنچه را برخلاف آیات مقدس عصر جدید غرب، در معدود نشریات دینی منتشر میشود، بیخته و "روحیة اجتهاد" را سرکوب و استهزأ میکند که: "علمی نیست"! "به متون خارجی، ارجاع نداده است"، «لحن ایدئولوژیک دارد" و...
این کمیتهها در برخی محافل دانشگاهی و مطبوعاتی، چنان بسته، عمل میکنند که بجز وفاداری بیقید و شرط به آنچه در زبانی خاص، معمول است، چیزی را نمیپذیرند و اگر معیار یک داوری ایدئولوژیک، همانا قضاوت جانبدار و به دور از انصاف باشد، علیرغم مخالفت ایشان با ایدئولوژی، از قضا، ایدئولوژیکترین لحن را در نگاشتههای همینان، باید سراغ گرفت.
در این سالهای اخیر، بسیار دقیق شدهایم که آیا فضای روشنفکری ما "اجازة اجتهاد" میدهد و توان یا تحمل چالش با اساتید غربی خود را دارد؟! آیا در دورانی که کدهای مارکسیستی در فضای روشنفکری حاکم بود و امروز که دوباره (بسان صدر مشروطه)، جزمهای لیبرالی (لیبرالیسم قرن هجدهمی) در این اتمسفر، سیطره یافته، آیا رخصت حرکت برخلاف جریان غالب را به کسی یا نشریهای داده یا میدهند؟
مأیوسانه باید گفت: حاشا. روزی امثال شریعتی و آلاحمد در برابر پدرخواندگان «عالم روشنفکری» (من تعبیر "مافیای روشنفکری" را دوست ندارم)، قیام کردند اما تا هم امروز نیز به قبر ایشان، سنگ میزنند که چرا سنتهای جاری روشنفکری و سیطره لیبرالی حاکم بر آن را زیر سؤال بردند؟!
آری عصر تیرگی جدید، باز منتظر (یا محتاج) "عصر روشنگری" دیگری است تا سنتهای فسیل شدة سدههای اخیر را در همبشکند و بگذارد صدای بلبلان نوخاستة عصر جدید اسلامی نیز لابلای نعرة دایناسورهای "تمدن پیر مغرب زمین" شنیده شود. تئوریهای جدید در غرب، بجای (و بسان) مابعدالطبیعة کلیسایی، در نقدناپذیری نشستهاند(Dogma) .
"قالالبوبر" و قال "الهیدجر" در ردیف "قالالله" نشسته است. دیگر با متواترات روشنفکری نمیتوان چانه زد. ذهن ما پر شده است از سمعیات غیرمدلل که در خواب هم نباید به آنان شک کرد. ما علیالدوام، متأثریم و معلوم نیست که پس چه وقت، باید مؤثر بود؟ در اثر فرهنگ "ترجمه"، زبانی سرشار از منقولات تعبدی، تحتتأثیر مستمر متفکران غرب پیدا کردهایم.
"انگیزایسیونِ" روشنفکری غرب، با وسواسی هزار بار شدیدتر و موهنتر، مراقب فکرکردن ماست. هر کس به این مقدسات، کفر ورزد یا مرتد شود، به صلیب کشیده خواهد شد(توتالیتریزم فرهنگ مسلط؟!).
آورندگان شرمندة پیام مغرب زمین، به برکت رسانههای جهانی غرب، در عالم فرهنگ، چنان حکومت نظامی ایجاد کردهاند که انتقاد از یک عالِم علوم اجتماعی غرب یا از یک فیلسوف تحلیل زبانی یا یک کشیش متجدد انگلیسی، از انکار خدا و اخلاق و حقیقت در "عصر اعتقاد"، صدبار خطیرتر شده است، گرچه آن انکارها امروز، مجازترین انکارهایند.
آیا مؤلف "نقد خرد ناب" -ایمانوئل کانت- هرگز گمان میکرد که با این کتاب، بنیاد یکی از جزمیترین "اصول عقاید" را در طول تاریخ گذارده است؟!
امروز، سادهترین حرفهای غربی را در ابهامی مقدس میپوشانند و حق داوری را از خوانندة جهان سومی!! سلب میکنند. امروز، بسیار شدهایم کسانی که مینویسیم بیآنکه دلالات واقعی آن چه را مینویسیم، در نظر داشته باشیم. افکار خود را فکر نمیکنیم. خود، حرف میزنیم اما حرفهای خود را نمیزنیم. ما فکر نمیکنیم. ما فکر میشویم.
خواهیم دید که بتدریج در جنب تودة تفکرات و مکالمات "ترجمهای"، تدریس نظریههای جدید -به محض آنکه غربی نباشند- در فرهنگ جامعة علمی ما ممنوع خواهد شد و صاحبان اصلی و غربی افکار، اختیار نشر نظریات خود را به مباشران بومی تفویض میکنند تا رعایای عصر جدید، کار را به مراتب عادیتر و موجهتر ادامه دهند.
با سلام